تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

یک عاشقانه قدیمی

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۳۸ ب.ظ

پدربزرگ و مادربزرگ قبل از ازدواج هفت سال عاشق هم بودند. مادربزرگ که زنده بود یک بار ازش پرسیدم: «چجوری عاشق بابابزرگ شدی؟» باخنده گفت: «اینقدر برام آواز خوند تا گول خوردم!»


(دریافت)

به دوست عزیزم «میم»

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۵۸ ب.ظ
میم عزیز!

می دانم که خودت می دانی دنیا چه جای خشمگینی است و این را هم میدانم که می دانی دنیا را جوری ساخته اند که در آن کینه و نفرت بیشتر به کار آدم می آید تا مهر و محبت و با این حال همیشه از اینهمه مهربانی ات تعجب می کنم. فکر کردن غمگین ترین کار در دنیا است و تنهایی بزرگترین رنج در آن و حسرت ها تبحری رازآلود در نشدن دارند و عمر نومیدانه کوتاه است و من هنوز نمی دانم آیا دنیا لایق ما است یا ما لایق آنیم!؟ اما می دانم اینجا هیچ چیز جدی نیست. آدم هایی که می خندند با آدم هایی که نمی خندند سرنوشت مشابهی دارند. بگذار داستان کوتاهی برایت نقل کنم. در جنگ صربستان و هرزگوین سرباز شوخ صربی با ماژیک زیر گلویش نقطه چین کشید و مثل پاکت شیر فلش زد و زیرش نوشت: «از اینجا ببُرید!» من هنوز نمی دانم او به مرگ خندید با به زندگی اما فهمیدم در بدترین شرایط هم می توان همه قطعیت ها را مسخره کرد... میم عزیز! من در زندگی ام به اندازه تو خِرد و تجربه کسب نکردم و شگردم در حرف زدن همیشه انتخاب بدترین کلمات است اما این را جدی می گویم؛ ناراحت نباش.



زنی مو مشکی

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۳۰ ب.ظ

یک کاسه شیره انگور خوردم با یک نان بربری، دو لیوان چای و بعد هم دو لیوان شیر داغ. شکمم پر شده و خون توی بدنم جریان پیدا کرده. احساس گرما می کنم. بیرون هوا سرد است. هوای تازه از کنار شیشه به درون می آید. آتش بخاری آبی و روشن می سوزد. چندتا فیلم ندیده دارم و چند کتاب نخوانده. «زنی مو مشکی» را می گذارم پخش بشود. همه چیز گرم، مطبوع، دلنشین و رخوت آور است و شب های زمستان را اینگونه بیشتر دوست دارم.


+ سلام