تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوانده ها و شنیده ها» ثبت شده است

خوانده ها و شنیده ها 2

جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ب.ظ

1

نیچه در فراسوی نیک و بد چنین می نویسد:

نژادها و طبقاتی که از دیرباز از هم جدا بودهاند یکسره و یکباره در هم [می] آمیزند. نسل جدیدی که از این آمیزش پدید میآید و این چنین میراثبر معیارها و ارزشهای گوناگون در خون خویش است، سراپا ناآرامی و پریشانی و شک و آزمایش است. بهترین نیروها اثری بازدارنده دارند و فضایل مانع رشد و نیرو گرفتن یکدیگر می شوند و تن و روان از ترازمندی و سنگین وزنی و راستی قامت بی بهره‌اند. و آنچه بیش از همه از این آمیزش ناجور بیمار می شود و تباهی می گیرد اراده است. اینان دیگر از استقلال رای و شادمانی دلیرانه ای که در اراده کردن هست هیچ نمی دانند. اینان در خواب و خیال هم درباره "آزادی اراده" شک دارند.



2
بغلی ام آدم وراجی بود و دائما مهمل می بافت. یکهو پرسید می دانی چرا اطلاعات ایران اینقدر قوی است؟ گفتم مگر اینقدر قوی است؟ گفت نمی دانی؟ گفتم چرا؟ گفت بخاطر اینکه آدم های خا...مال زیاد اند. بنظرم بیراه نمی گفت!



3
توافق هسته ای. دکترین امنیت ملی. رسوب نارضایتی. وقتی جامعه نمی تواند نارضایتی بیشتر را در خود حل کند. فریبی عامه پسند. دمیدن امیدی کاذب به طبقه متوسط.
دیر گفتم ولی همه اش را گفتم! د:


4
شب های پاییز را سپری کنید با: زبیگنیو پرایزنر، اخوان، کتاب های مورد علاقه تان و یادتان نرود اسب هایی که دریا را سر کشیدند.

خوانده ها و شنیده ها 1

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

یک)

بخشی از من در سایرین نهفته است. بخشی که در بیشتر مواقع از دید خودم پنهان می ماند و هر یک از این سایرین با یک وجهه از من مواجه می شود. دوست ها، اشنایان و اطرافیان با حرف ها، نظرها، قضاوت ها، پیشنهادها و بازخورد هایشان این فرصت را به ما می دهند تا با آن بخشی از خود که از نظرمان پنهان مانده آشنا شویم. همه ما از انتقاد متنفریم اما با انتقاد زنده می مانیم!.


یک همچین مفاهیمی را قبلا جایی خوانده بودم که یادم نیست کجا بود. بنظرم حرف حساب آمد.


دو)

مطلب نشاط آوری را چندی پیش در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی خواندم. به شما هم توصیه می کنم بخوانید. شاید موجب نزهت خاطر شما هم بشود. (+)


سه)

می فرماید:

اگر نه روی دل اندر برابرت دارم، من این نماز حساب نماز نشمارم، ز عشق روی تو من رو به قبله آوردم، وگرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم، مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانی، حدیث درد فراغ تو با تو بگزارم، وگرنه این چه نمازی بود که من با تو، نشسته روی به محراب و دل به بازارم،