تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



۱ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

یک روز معمولی

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ب.ظ
از دیشب دارد باران می آید. توی ریه هام جلبک در آمده و بوی کپک فضا را پر کرده است. با حالت فلسفی جهان شمولی جدیدم و تبحری که فقط در خودم سراغ دارم پتو را کنار می زنم. یکم ناراحتم. ناراحتی جهان شمولی جدیدم است! دم دستم چیزی برای سرگرمی نیست. نه خوردنی پیدا می شود، نه خواندنی. حوصله ام سر می رود. دماغم را پرتاب می کنم سمت بالشت و دست می کنم توی یقه ام تنم را می خارانم. به عینک شکسته ام نگاه می کنم و برای تسلی خاطرم سعی می کنم بیشتر ناراحت شوم. آه... عزیزان من! دنیا پر از ترس، مرگ، بوی جلبک و عینک های شکسته است. به کدامشان می توان خیانت کرد!؟