تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عزت الله انتظامی» ثبت شده است

آیین چراغ، خاموشی نیست*

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۱ ب.ظ


حاجی واشنگتن


امروز حاجی واشنگتنو دیدم. داستان فیلم درباره شخصیه به نام حاج حسین قلی خان صدر السلطنه، معروف به حاجی واشنگتن، اولین ایلچی (سفیر!) ایران در امریکا در زمان ناصرالدین شاه. فیلم بر اساس کتاب سرگذشت زندگی حسین قلی خان صدر السلطنه و با همون نام ساخته شده و از ابتدای سفارت حاجی واشنگتنو تا روز عزلش روایت می کنه... با شروع فیلم یک بمب خنده منفجر می شه و رفته رفته از شدتش کم می شه و در انتها که بیننده با یه غم غیرمنتظره روبرو می شه به پایان می رسه!

فیلم بازتاب دقیقی از چاپلوسی ما ایرانی هاست. شرحی بر عقب موندگی، بی تدبیری، گشاد طبعی، احساس بالاسری بودن و تو خالی بودن ادعاهامون... اما اوج فیلم که می خوام تعریفش کنم روز عید قربانه که حاجی تصمیم می گیره برای قربانی گوسفند ذبح کنه اما چون قصاب مسلمان پیدا نمی کنه خودش به تنهایی مجبور به این کار می شه. (اینطور نوشته شده که حسین قلی خان در واقعیت گوسفندو روی تراس هتلی که درش اقامت داشته ذبح می کنه!) در این صحنه حاجی واشنگتن (عزت الله انتظامی) دست به خودافشاگری می زنه و خلاصه داستان زندگشیو برای بیننده تعریف می کنه.

«...حاجی دید یا باید رعیت باشد، بنده ی خدا، دعاگوی قبله عالم، جان خرکی بکند برای یک لقمه نان بخور نمیر، و یا نوکر قبله عالم باشد و آقای رعیت. صرفه، در نوکری قبله عالم بود. گربه هم باشی گربه دربار. حاجی بَر و رویی نداشت، کوره سوادی لازم بود آموختیم، جلب نظر کردیم شدیم باب میل، نوکر مآب، شاه پسند، از کتاب داری تا رختخواب داری. تا جنرال قنسول شدیم به هندوستان. در هندوستان آنقدر خواب آشفته دیدم، از قتل عام مردم هند بدست نادر که شکمم آب آورد، سرم دوّار گرفت، خون قی می کردم دائم. هرشب خواب وحشت بود.طبق طبق سرهای بریده، قدح قدح چشم های تازه از حدقه در آمده، تپان مثل ماهی لیز (اینجا سر گوسفندو می بره)


 مرده زنده آمدیم دارالخلافه تهران، که صحبت سفر ینگه دنیا شد. کی عم عقل تر از حاجی. شاه، وزیر، یاران، اصحاب سلطنت ما را فرستاند به یک سفر پرزحمتِ بی مداخل، دریغ از یک دلار که حاجی دشت کرده باشد. فکر و ذکرمان شد کسب آبرو. چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنین دارالیتام دایر کنین درست تره (اینجا دیگه شروع می کنه به تیکه کردن گوسفند) مردم نان شب ندارن، شراب از فرانسه می آید، قحطیست، دوا نیست، مرض بیداد می کند، نفوس حق النّفَس می دهند. باران رحمت از دولتیِ سرِ قبله عالم است، و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل تر. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشمها خمار از تراخم است، چهره ها تکیده از تریاک. اون چهارتا آب انبارِ عهدِ شاه عباسِم آبش کرم گذاشته! ملیجک در گلدان نقره می شاشد. چه انتظاری از این دودمان، با آن سر سلسله اخته؟ خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما. دلال، فاحشه، لوطی، لَلِه، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر، گدایی که خودش شغلیست...»




* این هم یکی از دیالوگاییه! که حاجی به گوسفنده قبل از ذبحش میگه که روی سنگ قبر مرحوم علی حاتمی هم نوشته شده.