زندگی، جنگ و دیگر هیچ (1)
چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ
- ..برای تو که هنوز نمی دانی روی کره ای که با تلاش ها و معجزه ها زندگی انسان رو به مرگی را نجات می دهند، باعث مرگ صدها، هزارها و میلیون ها موجود زنده و سالم می شوند...
- دلم می خواهد بفهمم مردی که مرد دیگری را می کشد، در جست و جوی چیست و وقتی که آخرین گلوله را در بدن مردی فرو می کند به چه می اندیشد.
- در پایان سند نوشته شده بود «جنازه شما را باید به چه کسی تحویل داد؟» و ما مدتی بر سر این موضوع خندیدیم.
- پدرم حق داشت وقتی خبر داوطلب شدن مرا شنید عصبانی شد: «احمق، بگذار دیگر پسرهای فامیل بروند» ولی آنقدر احمق نبودند که داوطلب بشوند. پدرم یک کارگر بود... همیشه پسرهای کارگران هستند که در جنگ کشته می شوند.
- وقتی موشک بخ طرف ما پرتاب شد من آن را دیدم... دیدم، دیدم که باب منفجر شد... این هم چیزی هست که هنوز به کسی نگفتم.
+ ... و بعد حس کردم که خیلی خوشحالم. خوشحال بودم که موشک به او خورده و به من اصابت نکرده. حرفهایم را باور می کنی؟
- آیا تو تابحال برای گرم نگه داشتن خودت زیر یک مرده خوابیده ای؟
- دریا کمی مرا می ترساند. چون درخت ندارد و دنیای بی درخت، دنیا نیست.
- و یک دفعه با صدای بلند به او گفتم «ببین، زن من می شوی؟» و او در جوابم گفت «آره، متشکرم»
- من هرگز به مجالس رقص نرفتم و هرگز آوازها شاد یاد نگرفتم. تنها آوازی که یاد گرفتم آوازی بود درباره جنگ.
- بهترین کاری که یک انسان می تواند در زندگی اش بکند این است که به زندگی اش پایانی غم انگیز بدهد.
- تو را به خدا! وقتی می آیی همه وجودت را بیاور
- وقتی برگشتیم به اندی خودم گفتم: «دیدی چطور مواظب خودش بود؟» و او گفت: «چه کسی؟» او حتی متوجه هدفش هم نشده بود.
- دوستانم همه آدم های متمدن و خوبی بودند که همه بیمه عمر شده بودند.
- بله درست فهمیدی، تیر در مقعدش فرو کردند و او فقط هشت سال داشت.
- لحظاتی پیش می آید که من ترجیح می دهم درخت یا ماهی بودم.
- همانجا بی حرکت ایستاد و تُفش را با نگاه ستایش کرد.
- در تمام دنیا بمب اتمی را نفی می کنند... مگر پنجاه بمب ناپالم هفتصد و پنجاه کیلویی یا صد بمب معمولی هزار کیلویی، همان کار بمب اتمی را نمی کند؟
- مردم آنقدر از جنگ خسته شده اند که دیگر طرف هیچ کس نیستند و حتی نفرت هم آنها را به جنبش نمی آورد. هدف ویت کنگ ها دادن نیروی دوباره به مردم برای متنفر شدن است.
- تو در کنار یک احمق می نشینی. احمقی که از شش سال پیش تا کنون کاری غیر از فشار بر دگمه پرتاب بمب انجام نداده