کلی گویی آفت شعر است، حرف مفت آفت ذهن!
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ب.ظ
- همسایه کناری مان انبردستش را تا دسته توی دماغهی علمک گاز فرو کرده بود و هی ماسماسکش را می کشید بیرون ول می کرد. بعد از چند بار تکرار صدای فیس غلیظی از لوله بیرون آمد و ماماسک بیرون ماند. مثل اسکندر پس از فتح ایران، غبغبش را پر از باد کرد پای راستش را روی بست پایینیِ لوله گذاشت. بالای دیوار نیم خیز شد و داد زد "چاییو دم کن الان میره!"
- زندگی، جنگ و دیگر هیچ. این اسم کتابی است که سرکار خانم اوریانا فالاچی آن را نوشته. و من همین پیش پای شما آن را از شهر کتاب ابتیاع نمودم! پشت جلد کتاب نوشته: "کتاب حاضر نمایانگر یک سال از زندگی فالاچی است. او این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که پرسیده بود "زندگی یعنی چه؟" نوشته است. او پاسخ این سوال را در نبردها، زد و خورد ها، وحشیگری ها و مرگ در ویتنام و نیز هنگامی که در "میدان سه فرهنگ" مکزیرک و همزمان با گشایش المپیک زخم عمیقی برداشت، جستجو کرده است". قدرتی خدا خواهر کوچکتر هم ندارم که ازم بپرسد "زندگی یعنی چه" تا برایش از این کتاب ها بنویسم. تازه شروع به ورق زدنش کردم. فعلا پشت جلدش هستم و هنوز به تویش نرسیدم و نمی دانم آن تو چه خبر است. خدا کند از آن کفر در آر ها نباشد.
- چندتا شخصیت جدید به شخصیت های ذهنی ام اضافه شده. مواقعی که تنها هستم و شرایط جور است با هم حرف می زنیم. هنوز یخمان آب نشده و از هم خجالت می کشیم. آرام آرام بالاخره یکهویی که نمی شود. تا اینجا که طرفین مذاکره بنظر مشتاق می آیند. حالا باید ببینیم بعدا چه پیش می آید.
- نامجو دارد می خواند: ذهن الکَن ستاره بشمارد، ذهن یاغی ستاره می چیند. این آهنگش را اگر گوش ندادید گوش کنید. قشنگ است.
- خیلی خب. بروم شکار شبانه ام را آغاز کنم. گردن چند نفر را گاز بگیرم و خونشان را توی شیشه بریزم برای هفته بعد. و اگر حس انسان دوستی ام بیدار شد و حوصله ام گرفت برای اینکه زجر کمتری بکشند بعدش با گلوله آنها را به قعر جهنم بفرستم. جنتلمنانه از حضورتان مرخص می شوم. شب بخیر آقایان و بانوان.
- ۹۴/۰۸/۱۴