تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!




من آدمی هستم گه اگر مثلا تیم ملی فوتبال در جام جهانی هم قهرمان بشود یا مثلا نظریات یک دانشمند ایرانی با اقبال جهانی مواجه بشود هیچ حسی درم بوجود نمی آید.
اینکه ما [ آیا درست است از  "ما" استفاده کنم با بهتر است بگویم "آنها"؟] در گذشته چقدر در علوم سرآمد بودیم، در مهندسی پیشرو بودیم، متمدن و با فرهنگ بودیم و هنرمند بودیم [و از این جور هنداونه ها که ما ایران ها هی زیر بغل خودمان جا می دهیم] هم هیچ غروری در من نمی آفریند. بنظر من ما هیچ ارتباطی به پیشینیان نداریم. و آیندگان ما به ما. پس به آیندگانی که قرن ها بعد نوشته ام را می خوانند توصیه می کنم دهان لجن گرفته شان را ببندند و اینقدر نگویند کسانی که در قرن چهارده خورشیدی در سرزمینم می زیستند خیلی بی عرضه بودند و چه بودند و چه بودند. بوزینه. هستیم که هستیم به کسی چه.


اما سرنوشت نزدیکانم برایم خیلی مهم هست. و الان دارم روی فرضیه ای کار می کنم که تبیین کند مثلا اگر یکی از نزدیکانم به تیم ملی راه پیدا کند باید احساسم را از برد و باخت تیم متاثر کنم یا نه. و اگر متاثر بشوم آیا این کارم در راستای اخلاق هست یا با آن مغایرت دارد و نباید تمایلات شخصی ام را در جهان بینی ام راه بدهم. بالاخره من آدم خیلی اخلاق گرایی هستم که شما دیر یا زود باید این مسئله را می فهمیدید.


  • ۹۴/۰۷/۱۸

نظرات  (۲)

  • عم قزی جون ツ
  • نه دیگه اگه اوطور شه خیلی بد میشه!  :دی
    ( گرفتی ک چی میگم!؟ )
    دایره نزدیکانتو گسترش بده انقدر ک اون "میم مالکیت " لعنتی برات در حد کهکشان راه شیری گسترده باشه! رو اون همساده سبز سه چشم تو مریخ تاکید ویژه دارماااا


    در مورد پست حمایت از حقوق زنان و اینا خواستم نظر بدم ، ولی دیدمخون خودمونو کثیف نکنیم بهتره ، مگه نع!؟

    عارضم ک یک هفته مهمان مازندرانتون بودیم جات خالی! :)))))))))
    طبیعت بی نظیری دارید ک خدا و بندگان اگر بهش رحم کنند شاید چیزکی ازش باقی بمونه برای اینده
    البته بیشتر رامسر بودیم ولی خو سرکی کشیدیم ب شهرهای اطراف
    با اینکه ساروی هستی ولی نمیدونم چرا تو چابکسر ک قدم میزدم و قیافه مردمو تماشا میکردم یه حسی ته دلم میگف فک کن الان ناصرو ببینی!!
    بعد بطور کش داری بگم نااااصــــــــــــــــــــــــــــــــــــررررر......
    ( مثلا فک کن یه درصد قیافه ت یادم مونده باشه :| )  :)))))

    هیچی دیگه خلاصه فعلا ک تا کوکی میخورم و رب انار لیس میزنم تو حس و هوای شمالم و هنوز خبری از پایان نامه نیس
    بعدشم زشته انقد تو کوچه خیابون درخت میوه نکارین ، ادم دلش میخواد خو!!
    بچه ی بد

    پاسخ:
    همساده سبز سه چشم!!! :)))))))))))

    نه خب نظرتو بگو. من نظر خودمو گفتم. خیلی هم مغرضانه

    اوه اینجا بودی؟ شمام رحم کنین به طبیعتمون د:
    فکر کن. ساری، چابکسر. مثلا واسه هوا خوری بعد ناهار یه رب برم چابکسر قدم بزنم برگردم. بعد تو بطور کشداری بگی ناصر من فرار می کنم! چی فکر کردی؟ :D

    رب انااااررررر ما این هفته قراره رب بپزیم دلت آب ممممممم
    ای آقا پایان نامه رو کی داده کی گرفته تو فعلا مشغول باش :د



  • عم قزی جون ツ
  • اره دیگه! همساده سبز سه چشم
    واحد بالایی آقا بنفشه هستن ؛ همون ک گردنش  دومتر و بیست سانته و دو تا خال بزرگ سرمه ای رو دماغش هست! اونااا


    با کمال اطمینان و افتخار عرض میکنم ک  ما انقد مسافرای خوبی هستیم!! :دی  اصن اشغال نمیریزیم
    بعله!


    حاا راستشو بگو بینم ، این چیزی ک ب خورد ملت میدن اونجا چیه؟ من ک باورم نمیکنم انار باشه! :|  هست؟؟
    یه کوه انارو باید دون کنی و بجوشونی ک اخرش یه کاسه رب بده ، اونوقت اونجا تو بشکه دارن رب انار میفروشن
    جریان چیه؟  :دی

    وای نگووو ، قلم پام میشکس وقتی میرفتم  ارشد :((((
    ناصر بیا برو خدمتتو بکن بیا بچسب ب کار و زندگی ، ول کن دانشگاهو
    پاسخ:
    سبزِ لجنیِ لزج :D

    اگه چنینه، خدا امثال شما رو زیاد کنه


    اگه ارزونه توش یه چیزایی قاطی می کنن. مثل رب گوجه و این چیزا. داری رب گوجه می خوری حواست نیست :دی

    ول هَکِن درسو آقا ول هکن :D

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی