تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



کی توان حق گفت جز زیر لحاف

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ

شاه با دلقک همی شطرنج باخت

مات کردش زود خشم شه بتاخت

گفت شه شه و آن شه کبرآورش

یک یک از شطرنج می‌زد بر سرش

که بگیر اینک شهت ای قلتبان

صبر کرد آن دلقک و گفت الامان

دست دیگر باختن فرمود میر

او چنان لرزان که عور از زمهریر

باخت دست دیگر و شه مات شد

وقت شه شه گفتن و میقات شد

بر جهید آن دلقک و در کنج رفت

شش نمد بر خود فکند از بیم تفت

زیر بالشها و زیر شش نمد

خفت پنهان تا ز زخم شه رهد

گفت شه هی هی چه کردی چیست این

گفت شه شه شه شه ای شاه گزین

کی توان حق گفت جز زیر لحاف

با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف

ای تو مات و من ز زخم شاه مات

می‌زنم شه شه به زیر رختهات

چون محله پر شد از هیهای میر

وز لگد بر در زدن وز دار و گیر

خلق بیرون جست زود از چپ و راست

کای مقدم وقت عفوست و رضاست

مغز او خشکست و عقلش این زمان

کمترست از عقل و فهم کودکان

زهد و پیری ضعف بر ضعف آمده

واندر آن زهدش گشادی ناشده

رنج دیده گنج نادیده ز یار

کارها کرده ندیده مزد کار

یا نبود آن کار او را خود گهر

یا نیامد وقت پاداش از قدر

یا که بود آن سعی چون سعی جهود

یا جزا وابستهٔ میقات بود

مر ورا درد و مصیبت این بس است

که درین وادی پر خون بی‌کس است

چشم پر درد و نشسته او به کنج

رو ترش کرده فرو افکنده لنج

نه یکی کحال کو را غم خورد

نیش عقلی که به کحلی پی برد

اجتهادی می‌کند با حزر و ظن

کار در بوکست تا نیکو شدن

زان رهش دورست تا دیدار دوست

کو نجوید سر رئیسیش آرزوست

ساعتی او با خدا اندر عتاب

که نصیبم رنج آمد زین حساب

ساعتی با بخت خود اندر جدال

که همه پران و ما ببریده بال

هر که محبوس است اندر بو و رنگ

گرچه در زهدست باشد خوش تنگ

تا برون ناید ازین ننگین مناخ

کی شود خویش خوش و صدرش فراخ

زاهدان را در خلا پیش از گشاد

کارد و استره نشاید هیچ داد

کز ضجر خود را بدراند شکم

غصهٔ آن بی‌مرادیها و غم


مولوی

  • ۹۴/۰۴/۱۰

نظرات  (۷)

ممار مگه تولدتونه؟ 
اگر هست مبارکه:)

پاسخ:
چهارم بود البته
خیلی ممنونم :)
با تشکر از جلال الدین محمد بلخی :|
پاسخ:
با تشکر از حافظ شیرازی اصلا
  • نوستال نوستالیان
  • میمیری بیای بگی خونتو عوض کردی؟؟
    منزل نو مبارک:دییییییی
    پاسخ:
    خونمو عوض کردم
    :))
    سلام ممار ، چطوریانو!؟
    از احوال من اگر جویا باشی غمی نیست جز درد پایان نامه ای ک ننوشتم ، وبلاگی ک ب باد فنا رفت ، دوستانی ک بخار شدند ، حافظه موبایلی ک دارد خفه می شود ، هوای گرمی ک یاداور خاطرات جهنم می باشد و دیگر هیچ!
    ملال دوری از تو هم ک هیچی ، اصن بی سر و سامونم کرد!
    ( الان میخواستم یک عدد نیشخند فرداعلا تقدیمت کنم دیدم اینجا شکلک نداره!  نداره؟؟؟ آخه چرا نداره؟؟ الان من چطوری غلیانات روحیمو بیان کنم!؟  )

    الان واسه تبریک یکم دیره ، اما خب برا منی ک هنوز نشستم رو خرابه های وبلاگم و خاک شیراز رو نثار سر علیرضا خان شیرازی میکنم ، هنوز وقت هست!
    فلذا...
    مبارک است ان شاء الله!!
    ب پای هم پیر بشین


    این پستتو هم دروغ چرا ، تا نصف خوندم دیدم مولانا داره روده درازی میکنه دیگه نخوندم بقیه شو! دلقکه چقد شه شه کرده مردک!!

    انقد هم سیگار نکش!
    تو چ مدل امامی هستی! تو ک پیروانتو ب فنا میدی!!!
    دهـــه! نکش بردار من ، نکش!

    احوال ماری؟؟ :دی
    پاسخ:
    سلام دکتر. ممنونم. تو چطوری؟ خوبی؟ کجایی؟
    مسخره کردن خودشونو شکلک نداره منم حال ندارم هی :دی تایپ کنم. خسته ام د:

    ایشالا شما هم به پای هم پیر بشین. شما ینی. شوما و شازده ی سوار بر تانکو رو عرض می کنم. اولش سعی منین بهم برسین بعد پیر بشین :))

    بیاین جمع شیم با هم سیگار بکشبم. واقعا دسته جمعی با مریدان یک لذت دیگه ای داره دود و دم خخخخخ
    میبینم مولوی خوان شدی :دی
    پاسخ:
    سعدیم میخونم تازه امممممم
  • خانوم ِ لبخند :)
  • تولدت هم مبارکا ممار، 
    امیدوارم به هر اونچه که دلت میخواد و بهترینه، برسی.زیر سایه ی آرامش و سلامتی و خدا : دسته گل
    پاسخ:
    خیلی مچکرم لبخند خانوم : ))

  • آناهیتا طـــ
  • بسی دراز بود -_- 
    پاسخ:
    سلسله موی دوست بود اصلا!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی