روغندون
يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ
در را که باز کردم امان نداد تا سلام کنم. یک پیچ گوشتی گذاشت کف دستم گفت: «اگه زحمت نیست یه نگاه به در باز کن بنداز». برگشتم پایین. قفل آیفون را باز کردم و زبانه و فنرهایش را دستکاری کردم. زنجیرش را اینور و آنور کشیدم. بعد هر قطعه کوچکی که توی محفظه آلومنیومیاش پیدا کردم را با ضربات محکمِ تهِ پیچ گوشتی آب بندی کردم. معمولا تمام وسایل برقی و مکانیکی با این شیوه به راحتی تعمیر می شوند ولی این یکی بدتر شده بود که بهتر نشد. دوباره از پلهها بالا رفتم. مهندس میم با چند تا از همکارانش گرم صحبت بود. گفتم: «کسی روغندون نداره»! همه به هم نگاه کردند. بعدش به اتفاق هم به من نگاه کردند. آقا جلال با جدیت همیشگیاش از روی صندلی بلند شد، کیف چرمی کوچکش را از روی میز برداشت. دست کرد توش و یک قوطی وازلین در آورد داد بهم.
- ۹۴/۱۰/۲۷