آواز غمناک مفیستوفل در شب امتحان
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ
همش فکر می کردم
وقتی که پیر شم
از قاطی شدن با بقیه
اینقد نمی ترسم
و دیگه
ازشون فاصله نمی گیرم
آره خب
بیراهم نبود...
هییی چطوری؟
پیر مرد نق نقوی بدترکیب!
همش فکر می کردم
وقتی که پیر شم
از قاطی شدن با بقیه
اینقد نمی ترسم
و دیگه
ازشون فاصله نمی گیرم
آره خب
بیراهم نبود...
هییی چطوری؟
پیر مرد نق نقوی بدترکیب!
حوصله نداشتم و حالم از همه چیز بهم می خورد. اما هنوز زنده بودم و این تنها چیزی بود که فکر کردن بهش حالم را خوب می کرد. بله قربان! به پاپیون می مانست. وقتی در بیکرانگیِ دریا فریاد زده بود: «آهای حرامزاده ها! من هنوز زنده ام...»