اپیزود گم شده دانشجویی یا لطفا عکسهای ما را تحویل دهید
یکی
از دخترا -از هم کلاسیِ سابق- چندتا عکس واسم فرستاد از دوران
دانشجویی.... یه عکسایی از خودم دیدم که چیزی ازشون یادم نمیاد. اصلا از موجودیت چنین عکسایی هم خبر نداشتم...
تقریبا همه عکسای اکیپ ما دست امیر بود... سید ابوصالح، کاردی کلا، دریا، بابلسر، میزبان، کیاسر، دامغان، گل
افشون، رامسر، گرگان، اصفهان، یزد، عروسی داوود، آق قلا، سینما، تهران...و جاهای دیگه که الان خاطرم نیست. هیچ وقت هم عکسا رو ازش نگرفتم. خواستم چند
سال بگذره بعد ببینم.
اونی که چهرش شطرنجی نشده منم!
این عکس ولی یادمه. شیش تا خنگ روبروی اتاق
اساتید، گوشه راهرو نشستیم. قبل از تحویل طرح نمی دونم چند بود. داشتیم
واسه بعدش عزاداری می کردیم! هععععیییی
یگانه افتخاری که از
دانشجویی واسم مونده و باعث نشده عقده ای درم ایجاد بشه این بوده که در این دوران هر انی که خواستم خوردم....
در واقع ما چند نفر باتفاق هم چنین کردیم. به هیچ وجه دلم نمی خواد به اون دوران برگردم، اما اگه دگر بار پام به دانشگاه باز بشه، درس و دانشگاه و اساتید رو یک
دهم سابق هم جدی نمی گیرم...
- ۹۴/۰۶/۱۵