چهارگانه نخست
*)
دیشب
بعد از باشگاه با یکی از رفقا یک کیلو نان خامه ای گرفتیم روی
سکوی سنگی گوشه پارک نشستیم با چایی خوردیم. بعد سیگار کشیدیم حرف زدیم. آنقدر این دو کار را ادامه داریم تا فک و
ریه هایمان درد گرفت. بعدش هم کمی آواز خواندیم. دیر وقت شد آمدیم خانه.
کلا
از من به شما نصیحت. دو روز زندگی آنقدر ارزش ندارد که آدم بخواهد از این
اَن بازی ها در بیارود و هی بگوید بعد از باشگاه فلافل نمی خورم، نون خامه
ای نمی خورم، بستنی نمی خورم، سیگار نمی کشم و از این سوسول بازی ها... من
خودم قبلا همینطوری فکر می کردم البته! خیلی چس بودم یعنی؟
**)
مشغول
ورق زدن کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی -خاطرات ارتشبد حسین فردوست- هستم. اگر 30
درصد کتاب را به انتشار کتاب در دوره حاضر غیر قابل استناد بدانیم، 20 درصد
را بگذاریم سهم فراموشی فردوست، 20 درصد دیگر را همینطوری الکی پلکی از نص
تاریخ خط بزنیم، 30 درصد باقی مانده را مثبت ارزیابی می کنم. کتاب
خواندنیای است در کل.
***)
دوستی گفت مقداری انگور چیده ام برای امر خیر. گفتمش چه جای حاجت است میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست!!!
****)
در ضمن دنیای خرابی شده. کشش به سمت بد بودن بنظر بیشتر مقبول همگان آمده. آه، لعنت به این گرازهای روانی... فکر کردم بهتر است این را هم بهتان بگویم و توصیه کنم که بیشتر مراقب خودتان باشید.
- ۹۴/۰۶/۱۳