ما، برای همشه، منتفی...
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۰ ب.ظ
چند ماه پیش زن چهل و هفت ساله نکایی برای رسیدن به محل کارش در ساری از خانه خارج می شود... در راه راننده مسیرش را تغییر می دهد و بدون توجه به اعتراض های این خانوم به راهش ادامه می دهد...
این خانوم خودش را از ماشین به بیرون پرت می کند و بخاطر شدت ضربه وارده قطع نخاع
می شود. بعد از دو ماه و نیم بستری بودن در بیمارستان، اوایل امسال فوت
می کند...
اواسط اردیبهشت ماه، زن جوانی برای
رفتن به دندانپزشکی از میاندرود به سمت ساری حرکت می کند... پس از هفده روز
بی خبری، جنازه تکه تکه شده این زن در یکی از جنگل های اطراف نکا پیدا می شود...
چند روی می شود که خبر قتل دختر دیگری در شهر پیچیده است...
یک زندگی، چند زندگی، چندین زندگی، به همین سادگی سیاه می شود، به خاک فرو می افتد، و ما به سادگی، به خیالمان خوشخوشانه مان در زندگی می غوریم. و به شکرانه اش، بر مزار اینان خطابه تدفین می خوانیم. بی خبر زانکه؛ "همساز، سایه سانانند"...
یک زندگی، چند زندگی، چندین زندگی، به همین سادگی سیاه می شود، به خاک فرو می افتد، و ما به سادگی، به خیالمان خوشخوشانه مان در زندگی می غوریم. و به شکرانه اش، بر مزار اینان خطابه تدفین می خوانیم. بی خبر زانکه؛ "همساز، سایه سانانند"...
- ۹۴/۰۳/۲۹