تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

سقوط ادوارد برنارد

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ب.ظ


باران، سامرست موآم



من حالا وقتی به شیکاگو فکر می کنم، شهری تاریک و خاکستری رنگ سنگی می بینم، شبیه زندانی بزرگ با هیاهوئی بی وقفه و فایده آن همه فعالیت چی است؟ آیا آنجا آدم حداکثراستفاده را از زندگی می کند؟ آیا ما برای این به دنیا آمدیم که با عجله سر کار برویم تا شب یکسره کار کنیم بعد با عجله به خانه برگردیم، شام بخوریم، به تئاتر برویم. آیا من باید جوانی ام را اینطور بگذرانم؟ بتمن، جوانی خیلی کوتاه است و وقتی که پیر شدیم باید منتظر چی باشیم؟ شاید اگر تو پول زیادی دربیاری ارزشش را داشته باشد، نمی دانم، بستگی به شخصیت تو دارد. بعد تازه اگر پول هم دربیاری، فایده اش چی است؟ بتمن، من می خواهم بیشتر از اینها از زندگی استفاده کنم.




باران/ سقوط ادوارد برنارد/ سامرست موآم/ ص99