دنیای شیرین دریا*
نگاه کردن به نقاشی کودکان می تواند مثل نگاه کردن به یک تابلوی پر از رمز و
راز باشد. مثل نگاه کردن به آسمان شب که هزاران ستاره تویش مخفی شده و ما فقط ستاره های جلوی چشممان را می بینیم. این وقتی برایم بیشتر جالب شد که داشتم «انسان و سنبل هایش» را می خواندم.
جایی از کتاب یونگ خاطره ای از تحلیل نقاشی های یک کودک چهار پنج ساله
تعریف کرده بود. کودک نقاشی های عجیبی کشیده بود. چیزهایی که هنوز ندیده
بود. با کمک از قوه تخیلش. بحث سر این بود که بچه ها، اگر چه هنوز به درک
مطلوبی از جهانی که در آن زندگی می کنند نرسیده اند، اما الگوهای کهنی که
به اندازه عمر بشریت قدمت دارند ناخواسته و بدون نیاز به آموزش وارد ذهنشان می شود و بطور ناخودآگاه
کودکان در تخیلاتشان به آنها بال و پر می دهند و در نقاشی هایشان از انها
استفاد می کنند. این نشانه ها ممکن است شرایط حال آنها را باز گو کند و یا
حتی ممکن است تا حدودی آینده را پیش بینی کند.
دیروز استادم عکس نقاشی کودک خردسالش را در اینستاگرامش گذاشته بود. نیم ساعتی را صرف گشتن و پیدا کردن یکی از این نشانه ها کردم. ولی خب، اعتراف می کنم ذهن الکنی دارم! فکر می کنم اگر چهار پنج سالم بود چیزهای بیشتری دستگیرم می شد... خدا کند بچه ها وقتی بزرگ می شوند مثل کودکی هایشان همینقدر خلاق و با نشاط بمانند...
* همان «دنیای شیرین دریایِ» خودمان، عصرها، شبکه یک!
+ حضرت «ر.کازیمو» توی یکی از پستهایش خواسته بود آوازی پیشکشش کنیم. از آن موقع که نوشته اش را خواندم دارم فغان بربطِ بهاران آبیدر ناظری را گوش می دهم؛ این همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بود/ که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من...
- ۹۶/۰۴/۱۳