تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



چشم بادومی ها و قبلیه بومی

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۸ ب.ظ

حدود هشت ده نفر بانوی محترمه نیمکت نیم دایره‌ی وسط پارکو دوره کرده بودن و هر کدوم با صدای بلند آوای نامفهومیو تکرار می کردن. نزدیک تر شدم. چهارتا چشم بادومیو گذاشته بودن وسط و بقیه مصرانه تلاش می کردن که چند کلمه مازندرانی بهشون یاد بدن. اون ها هم یه سری صدای نامفهومی رو از ته حلقشون ادا می کردن و حتی یک در صد هم با خوشون فکر نمی کردن که این حرکت های ناامیدانه و الکن لب و دهنشون چه خیانت بزرگی به نظام آوایی زبان تلقی می شه. بعد از هر صوتی که از دهنشون خارج می شد، هجوم بی امانِ دسته صداهای بومی بود که فضا رو پر می کرد. زن میانسالی با مانتوی سفید و عینک بدون قاب جلوتر از بقیه گروه ایستاده بود. بهش می خورد سردسته قبیله باشه. با دقت و ظرافتی که فقط در خودش دیدم به زبان خارجه ایرادات آوایی چشم بادومی ها رو اصلاح می کرد و مدام می گفت: «نو نو، نات اَ. تل: اَووو! ریپیت اَووو!»


  • ۹۵/۰۵/۱۲

نظرات  (۷)

:))))) منظورش آئوووووووو بود :))))
پاسخ:
اِووووووو :))
  • تبارک منصوری
  • وای خدای من ... :))))) چه تلاش مذبوحانه ای...
    پاسخ:
    :)) البته بیشتر فان بود
  • نیمه سیب سقراطی
  • بدبخ :))))
    پاسخ:
    خیلی خنده بود ولی :))
    مازندارن=استیکر حالت تهوع
    پاسخ:
    ای بابا، چرا؟
  • آناهــیــ ـــتا
  • وااای منم یبار همچین صحنه ای رو دیدم عااالیه :))))
    پاسخ:
    آخرشه ینی :)))
  • خانوم ِ لبخند:)
  • چه تلاش بی ثمری :)))
    پاسخ:
    ثمره ش خنده بود دیگه :))
  • شاهزاده شب
  • عجب :)))))))
    پاسخ:
    عجب به جمالت شازده :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی