چشم بادومی ها و قبلیه بومی
حدود هشت ده نفر بانوی محترمه نیمکت نیم دایرهی وسط
پارکو دوره کرده بودن و هر کدوم با صدای بلند آوای نامفهومیو تکرار می
کردن. نزدیک تر شدم. چهارتا چشم بادومیو گذاشته بودن وسط و بقیه مصرانه
تلاش می کردن که چند کلمه مازندرانی بهشون یاد بدن. اون ها هم یه سری صدای
نامفهومی رو از ته حلقشون ادا می کردن و حتی یک در صد هم با خوشون فکر نمی
کردن که این حرکت های ناامیدانه و الکن لب و دهنشون چه خیانت بزرگی به نظام
آوایی زبان تلقی می شه. بعد از هر صوتی که از دهنشون خارج می
شد، هجوم بی امانِ دسته صداهای بومی بود که فضا رو پر می کرد. زن میانسالی
با مانتوی سفید و عینک بدون قاب جلوتر از بقیه گروه ایستاده بود. بهش می خورد سردسته قبیله باشه. با دقت و ظرافتی که فقط در خودش دیدم به زبان خارجه ایرادات
آوایی چشم بادومی ها رو اصلاح می کرد و مدام می گفت: «نو نو، نات اَ. تل:
اَووو! ریپیت اَووو!»
- ۹۵/۰۵/۱۲