تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



یک روز زندگی هست

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ق.ظ


عطا خان روی اولین صفحه‌ی بعد از جلدِ «اختراعِ انزوا»ی پل استر، با خودکار مشکی پیش نوشتی چند سطری درج کرده. و در خلال توضیحاتی که به معرفی جزئیات و اطلاعات فنی کتاب به مخاطب می پردازه، در واپسین کلمات خط آخر یادی از من می کنه و بین دو عبارت «اردیبهشت نود و پنج» و «شهر کتاب ساری»، می نویسه: «به پیشنهاد ناصر». حالا چند روزی این کتاب دست منه. بعنوان کسی که برای نخستین بار در زندگی نامش رو در صفحه اول کتاب شخص دیگه ای می بینه و با این اطمینان که دیگه هرگز شاهد چنین اتفاقی نخواهد بود، وظیفه خودم دونستم که کنار اسمم دست نوشته ای از خودم به یادگار بذارم تا هم مکمل این رویداد فرهنگی باشه و هم مختصر معرفتی از معارف بیشمارم رو نزد مخاطبانی که در آینده این کتاب به دستشون می رسه به ودیعه بذارم... یک ساعتی گذشت و هر چه فکر کردم چیزی در خور چنین مقامی نیافتم. ناگزیر کتاب رو تا آخر ورق زدم تا شاید چیزی دستگیرم شه. پس از برگردوندن صفحه آخر، جمله آغازین صفحه اول و عبارت پایانی صفحه آخرو کنار هم گذاشتم و وقتی با خودم فکر کردم که پل استر هم حتما موقع نوشتنش همین کارو کرده به شدت متاثر شدم. با خودکار آبی دور اسمم خط کشیدم و بسمت پایین فلش زدم و این دو جمله رو نوک پیکان نوشتم:

«یک روز، زندگی هست»...«بخاطر بسپار»


  • ۹۵/۰۴/۲۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی