تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



زندگی، جنگ و دیگر هیچ (2)

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ب.ظ

  •    - تو گفتی یک مخدر؟

        - آره، یک سانتیمتر از آن و یا یک میلیمتر از آن کافی است تا تو را برای تمام عمر مصون نگه دارد

        - مصون در برابر چه؟

        - دربرابر انقلاب، دربرابر سرکشی، دربرابر ناراحتی، حتی در برابر شجاعت. می خواستی در برابر چه چیز دیگری مصون باشی؟

        -ولی از چه موادی ساخته شده فرانسوا؟

        - از ماده ای بسیار مشکل و در عین حال آسان. چون هم از مواد بسیاری تشکیل شده و هم از هیچ ماده ای تشکیل نشده. خوشبختی، سلامتی، دموکراسی، اتحادیه، سکس، تلوزیون، کلینکس، جاز، خمیر دندان، اشیای عتیقه، گلهای پلاستیکی، تعطیلات، متلها، هتلها، ماه. بله، ماه هم. به ماه می روند و موزه ها و نگوین سام ها را به فراموشی می سپارند....

        - ولی بالاخره این دوا باید یک عکس العمل منفی هم در انسان ایجاد کند، مگرنه؟

        - آره یک عکس العمل منفی هم دارد.

        - و آن چیست؟

        - مانع از فکر کردن می شود. و همینطور هم مانع از شورش کردن و جنگیدن و به هر حال این هم از همان جلوگیری از فکر کردن به وجود می آید. بی حرکت و آرام. سوسمارهای زیر آفتاب کوپاکالانا، ایتالیا، امریکا، روسیه و وجدان های از خودراضی ما خوابیده اند و فقط بلدند اعتراض کنند همین و دیگر هیچ.

        - پس این دوایی است که هیچ کس نمی تواند از آن فرار کند. مگر نه فرانسوا؟

        - مگر من غیر از این به تو گفتم؟ تقریبا همه مردم از این دوا خورده اند، غیر از ملت کوچکی از کشور کوچکی که ویتنام نام دارد. آیا یادت می آید وقتی سایگون را با تردید هایت ترک کردی به تو چه گفتم؟..

        - تو گفتی اینها تنها ملتی هستند که امروز برای آزادی می جنگند...


  •  یک ناو فضایی با سه مرد مسافرش دارند درمدار ماه می چرخند، و به زودی روی آن خواهند نشست تا مرزهای نادرستیها و دردهای ما را وسعت دهند. نگاهش کن، به روی صفحه تلوزیون آن را ببین. من ماه را خیلی دوست داشتم و کسی را که روزی موفق شود به سراغش برود ستایش می کردم. ولی حالا این ماه خاکستری و تهی از همه چیز، تهی از درد و از زندگی را می بینم که بخاطر فراموش کردن اشتباهاتمان و رسواییهای اینجا و برای دور شدن از خودمان فتح کرده ام، یاد جمله ای که تو، فرانسوا، برایم گفتی می افتم. «ماه آرزوی کسانی است که آن را ندارند»




زندگی، جنگ و دیگر هیچ/ اوریانا فالاچی/ لیلی گلستان/ 528- 533


نظرات  (۳)

ناراحتم !! چون هنوز نتونستم برم کتابای جدید رو بخرم !!
و همینطور اسمه که نوشته میشه
پاسخ:
وقت زیاده، می رسی :)
  • عم قزی جون ツ
  • مخدری ک از خوشبختی، سلامتی، دموکراسی، اتحادیه، سکس، تلوزیون، کلینکس، جاز، خمیر دندان، اشیای عتیقه، گلهای پلاستیکی، تعطیلات، متلها، هتلها، ماه تشکیل شده!!
    حیف ک توش سیب نداره وگرنه امتحان میکردم! سیب ویتامین داره . حداقل رب انار یا کوکی میریختن تو این مخدر آدم جذب بشه ، چیه اخه خمیر دندون!؟ اه حالم بد شد
    پاسخ:
    دو سیب بزن :D

  • خانوم ِ لبخند :)
  • همین پریروز رفتم شهر کتاب، یعنی هی پستت رو مرور کردم مرور کردم، آخرش اسم کتابه نیومد تو ذهنم!!! :|
    هیچی دیگه به جاش خداحافظ گاری کوپر رو خریدم اومدم خونه :)))
    پاسخ:
    حافظه، ماهی :د
    : )) اینقدر همه جا درباره خدا حافظ گاری کوپر گفتن اصلا رغبت نمی کنم بخونمش 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی