تبخند




این صندل رسوایی، نطقیست ته کفشم!



شوخی کوچولو

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ
یه چی می گم قول بده بم نخندی// عاشقتم، شوخی شوخی دختر!

سال ها گذشت. پسر به سنپترزبورگ رفت و دیگر باز نگشت. و دخترک ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. اما بهترین خاطراتی که از گذشته برایش مانده بود، مربوط به روزهای زمستانی بود که با پسر، روی سورتمه می نشستند. و پسر در نفیر باد، سرش را آرام به گوش دخترک نزدیک می کرد و نجوا کنان می گفت: «دوستت دارم». و برای دوباره شنیدن این جمله، بار دیگر سراشیبی را با هم سر می خوردند. در آخر داستان پسر می گوید: «حالا که سنی ازم گذشته اقرار می کنم که درست نمی فهمم چرا آن کلمات را به زبان می آوردم و اصولا چرا شوخی میکردم»!

 شعر بالا را که شنیدم، یاد شوخیِ کوچولویِ چخوف افتادم.
  • ۹۴/۰۸/۲۳

نظرات  (۴)

  • آناهــیــ ـــتا
  • و چقدر دنیا پر از این شوخیاس
    پاسخ:
    فراوون متاسفانه...
    پسرها هیچ وقت نمی فهمند یک دختر چه طور به تک تک کلمات معنا می دهند.. چه برسد به این جمله د وستت دارم... 
    پاسخ:
    موافقم : )
  • عم قزی جون ツ
  • این ازون شوخیاس ک تهش میتونه دنیارو منفجر کنه!

    تقریبا میشه گفت ما هم شوخی شوخی عاشق شدیم :)))



    نه بابا ، کدوم درس؟ کدوم سنگینی؟
    عمرا اگه این چن وقته پایاننامه م یه سانت جلو رفته باشه! همه فک میکنن دو هفته دیگه دفاع میکنم ، اووقت هنو فهرست مطالبم هم آماده نیست :|


    پاسخ:
    منم شوخی شوخی نشدم!

    به کدامین گناه باید دو هفته دیگه دفاع کنی؟ د:
  • عم قزی جون ツ
  • بدین گناه ک چند ماه قبل وعده سر خرمن دادم و الان چیزی ب سر خرمن نمونده :|



    منظورت ازین پست خانم دکتر بود دیگه ؛ نه!؟  :دی
    پاسخ:
    به کدامین گناه وعده سر خرمن دادی؟

    مرا به سخره می گیری؟ مرا استهزا می کنی؟ خانوم دکتر خیلیم جدیه :D

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی