در بیابانی دور، که نروید جز خار
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
امروز توی چهار ساعت نتونستم حتی یه شیتو کامل کنم. عین این خنگا، یجا نشستم تو خیالاتم به یه نقطه خیره شدم. بعد به خودم اومدم دیدم سه ساعت و خرده ایش رفت.
احساس بدی دارم!. دلم می خواد یچیز بسازم. دلم می خواد برگردم سر ساختمون. کنار کارگرا و بناها، با هم صبحونه بخوریم، حرف بزنیم، سیگار بکشیم...
+ ویولن؛ گریه لیلی، اسد الله ملک.
- ۹۴/۰۴/۳۰